زهرا نازنازیزهرا نازنازی، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات زهرا نازنازی

این روزهای ما + ماه محرم + پست جامونده از آخر آبان ماه

به نام خدا حال و هوای این روزهای ما اصلا تعریفی نداره فرا رسیدن ماه محرم، دلتنگی‌های من برای مادرم، بیماری و غرغرها و بی‌خوابی‌های عسلک، حجم بالای درسها و ساعات زیاد در مدرسه بودن داداشی، سرمای هوا که باعث میشه همش توی خونه بمونیم و ... دخترکم بعد از در اومدن اون دوتا دندون سخت، با این که خیلی مراقب بودم سرما نخوره، آبریزش بینی و سرفه‌هاش شروع شد و بلافاصله بردیمش پیش دکترش تا هر چه زودتر مداوا بشه، بعد از چکاپ ماهانه که خدا رو شکر نمودار رشدش خوب بود، آقای دکتر با نگاه کردن گلوی نازنازی گفتن یه مقدار قرمزه و هنوز عفونت نکرده بهتره برای پیشگیری آمپول بهش بزنیم تا زودتر خوب بشه و دیگه مریضیش عود نکنه...
9 آذر 1390

عید اکمال دین و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک

واقعه غدیر حادثه اى تاریخى نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزى است که از تداوم خط نبوّت حکایت میکند. غدیر نقطه تلاقى کاروان رسالت با طلایه داران امامت است.   هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید، که او برترین انسان از زن و مرد بعد از من است... هرکه با او بستیزد و بر ولایتش گردن ننهد نفرین و خشم من بر او باد. (خطبه ی غدیریه)    روی تصویر بالا کلیک کنید و عیدی بگیرید  داستان غدیر خم   تشــکرانـه:  دوستان خوب و مهربونم  بخاطر تبریک‌های...
1 آذر 1390

19 آبان، روزی که پا به عرصه‌ی هستی نهادم ...

 به نام خدا هر سال در پاییز بدنیا می‌آیم، تازه می شوم، یک سال بزرگ تر با تجربه های بیشتر به زندگی سلام می گویم و خزان، بهار من می شود.  سالی که گذشت  یکی از بهترین سالهای عمرم بود به دلیل اینکه با شما خوبان  آشنا شدم و دوستانی پیدا کردم که در طی سالهای گذشته هرگز نداشتمشون      دسته  گل رز  زیبا از طرف همسره بی نظیرم دیروز طی یک نگاه گذرا به سال گذشته، نامه‌ای برای خودم نوشتم و کارها و اهدافی که دوست دارم بهشون برسم رو دسته بندی کردم تا امسال با توکل به خدا و پشتکار خودم و همراهی خانواده‌ام بتونم انجامشون بدم. دیشب یکی ا...
22 آبان 1390

جشنواره انار، یاقوت بهشتی + آبان، ماه دوست داشتنی من

به نام خدا بالاخره بعد از چند روز برنامه‌ریزی دیروز من و زهرا نازنازی و  داداشی  (بابایی چون کار داشت نتونست باهامون بیاد)  موفق شدیم  بریم به جشنواره انار    لازمه از دوست خوبم  مامان پرهام عزیز تشکر کنم که انگیزه رفتن به این جشنواره رو در من ایجاد کرد ساعت 5 بعدازظهر بعد از کلی تلاش برای حاضر شدن   از خونه  به سمت  فرهنگـ سرای اشـ راق راه افتادیم. مسیر خیلی خوب بود و ماشین رو در پارکینگ پارک کردیم. فضا و غرفه‌ها خوب بودن (میشد که بهتر از این هم باشه) زهرا نازنازی هم خیلی خوشحال بود  و کلی استقبال کرد فقط تنها مشکل این بود ...
4 آبان 1390