پنجشنبه و جمعه ای که گذشت
به نام خدا
خدا رو شکر از وقتی زهرا نازنازی بدنیا اومده دو تا از گل پسرای خانوادهی ما به جمع آقایون متاهل پیوستن. اولیش پسرخالهی مهربونش و دومیش پسرعموی عزیزش حالا فقط مونده پسردایی زهرانازنازی که فعلا کسی حریف ایشون نشده و از پذیرفتن بار مسئولیت شونه خالی می کنه.
به امید خوشبختی و شادکامی همهی جوانهای عزیز
پنجشنبه مراسم بله برون پسرعموی زهرا نازنازی (ایمان عزیز) بود . من اول با خودم فکر کردم چون ممکنه زهرا اذیت بشه در این مراسم شرکت نکنم ولی با اصرار بابایی و البته اشتیاق خودم دل به دریا زدم و با زهرا نازنازی راهی شدیم. (آخه میدونین ما دیگه شدیم جزو بزرگترهای فامیل)
خدا رو شکر زهراجیگری زیاد اذیت نکرد ولی فقط میخواست بغله من باشه و کسی بهش کاری نداشته باشه این بود که من خیلی خسته شدم.
جمعه بعدازظهر هم بعد از چند وقت رفتیم دیدن نیایش کوچولوی نازنین دختردایی زهرانازنازی
بقیه تصاویر در ادامه مطلب
پینوشت: برای شرکت در یک کار نیک و پسندیده اینجا کلیک کنید.