یک روز با زهرا نازنازی هدیهی قبولی در تیزهوشان
پنجشنبه و جمعه ای که گذشت
بعد از قبولی دخترخالهی زهرا نازنازی در تیزهوشان یک کامنت خصوصی از طرف ایشون برام اومد که قسمتی از اون این بود :
.... خاله جون به مامانم گفتم به جای هدیه دادن النگو بابت قبول شدنم خاله اینا رو راضی کن بیان و اومدن شما بشه کادوی من ، خاله به خاطر من بیاین دیگه .....
و این شد که ما تصمیم گرفتیم بدون اطلاع قبلی و سرزده راهی سمنان بشیم تا هر چه زودتر هدیهی فاطمه جون رو بهش برسونیم و تنها کسی که باهاش هماهنگ کردیم عمو محمد همسر دخترخاله بزرگهی زهرا نازنازی بود و ایشون هم پیشنهاد داد بریم خونشون و شام رو اونجا باشیم. (تشکر فراوان از زینب جون و عمو محمد)
طی دو شب و یک روزی که در کنار خاله جون و خانوادهی مهربونش بودیم خیلی بهمون خوش گذشت. شب اول تا اذان صبح بیدار بودیم و زهرا نازنازی هم خوشحال بود که همه بیدارن و هیچ کس برای خوابوندنش اصرار نمیکنه. تازگیها زودتر با شرایط وقف پیدا میکنه و کمتر غریبی میکنه.
زهرا نازنازی حسابی با عمو محمد رفیق شده بود و حتی گاهی بغل من و باباش هم نمیومد
پی نوشت: البته ما به جز یک روز با زهرا نازنازی بودن یه هدیهی ناقابل دیگه هم به پاس قدردانی از زحماتش به فاطمه جون دادیم.
اینجا رفته بودیم پارک که شما برای دومین بار بود که توی بغل عمو محمد خوابیدی و من تونستم دقایقی نفس بکشم ، بعدش عمو محمد یه بستنی قیفی خوشمزه مهمونمون کرد که من خیلی خوشم اومد ...
فاطمه جون تمام اسباب بازیها و عروسکهاش رو برای شما آورده بود و شما هم کلی خوشحال شده بودی