دومین حضور زهرا نازنازی در میهمانی خدا
ماه رمضان روبه دو دلیل خیلی دوست دارم ولی امسال چهارمین سالی هست که با اومدنش دلم به شدت میگیره و جای خالی مادرم عذابم میده، جای خالیش در حسنیه بیت الزهرا(س) و جلسات قرآنی که در این یک ماه برگزار میکرد، جای خالیش کناره سجادهی نمازش، جای خالیش در فضای خونهی پدری که گوشه گوشهاش بوی مادرم رو میده ...
اولین دلیل دوست داشتن این ماه اینه که احساس میکنم خیلی به خدا نزدیک میشم و فرصتی دست میده تا بتونم لغزشها و خطاهای گذشتهام رو جبران کنم مخصوصا در شبهای قدر یه جور حس تولدی دوباره ... و دومین دلیلش اینه که خاطرات دوران کودکی و نوجوانیم برام زنده میشن، خاطرات خانوادهی گرم و صمیمیمون، افطارها و سحرهای دور هم و باصفا،مادر عزیزم که از بعدازظهر مشغول آماده کردن افطاری میشد و من مدام غر میزدم و میپرسیدم کی افطار میشه؟ سحرهایی که مادر مهربونم با ناز و نوازش بیدارم میکرد و کلی غذاهای خوب و مقوی بهم میداد تا بتونم روزه بگیرم ...
++ این(( آهنگ )) رو گوش بدید من دوستش دارم ++
چند سالی میشد که چون بابایی نمیتونست روزه بگیره، خودم تنهایی بیسر و صدا بیدار میشدم و سحری میخوردم و همش مواظب بودم که بابایی و داداشی از خواب بیدار نشن و اذیت نشن و تا چهار سال قبل مادرمهربونم که میدونست من سحرها تنها هستم و حوصله غذا درست کردن برای خودم رو ندارم اکثرا یه ظرف غذای گرم و خوشمزه میذاشت تو آسانسور و تلفن میزد میگفت بردار. هرچی بهش میگفتم: مامان جون من نمیتونم سحر غذا(پلو و خورشت و ...) بخورم، همون صبحانه رو میخورم و اذیت نمیشم، ولی قانع نمیشد و میگفت: ضعیف میشی. افطار هم نمیذاشت من تنها باشم و میگفت: میخوام در ثواب روزهات شریک باشم ...(فقط خدا میدونه که این روزها در دل من چی میگذره و من چقدر دلتنگ مادر مهربونم هستم )
دختر عزیزم امسال دومین ماه رمضونی هست که شما در جمع خانوادهی ما حضور داری. سال گذشته حدودا سه ماهه بودی و شب ها به دلیل دل دردهای شبانه (کولیک) بیقراری میکردی و من و داداشی نوبتی بغلت میکردیم و راه میبردیمت تا بخوابی و دقیقا این کار تا سحر طول میکشید. داداشی هم اولین سالی بود که تصمیم داشت تمام روزههاش رو بگیره و این کار رو هم انجام داد.
یکی از افطارهای سال گذشته
من که سال گذشته به دلیل شیر خوردن شما نتونستم روزه بگیرم و امسال هم همچنان فکر کنم نتونم، چون شما هنوزم به شدت به من وابسته هستی، شیشه و شیر کمکی هم که نپذیرفتی، به غذا خوردنت هم نمیشه اکتفا کرد و این چند روزه اخیر افت فشار دارم و باید مایعات زیاد بخورم تا شما هم بتونی شیر بخوری.
تشکر نوشت: چند روز پیش فائزه جون دختر دایی زهرا نازنازی از سفر مشهد یک سوغاتی بامزه(خروس کاکل زری) برای عسلک آورد و زهرا نازنازی با دیدنش کلی ذوق کرد. ممنون از دایی عزیز زهرا نازنازی وخانوادهی مهربونش که همیشه به فکر ما هستند.
پی نوشت: از بس که نازگل خانوم به دمپایی علاقه داره به قول خودش (دم پا) و اون قبلیه براش کوچیک شده، دیروز با داداشی رفتیم براش اینا رو خریدیم.
نظرات خودتون رو اینجا برامون به یادگار بزارید