این روزها (90/06/17) + رویش ششمین دندون
دخترک نازه من در آستانهی 15 ماهگی خیلی بلا شدی و بیشتر وقت من رو به خودت اختصاص میدی. با اینکه واقعا این دوران زیبا و فراموش نشدنی هست و خیلی زود میگذره ولی گاهی دلم میخواد برای خودم باشم، حس میکنم اینقدر در نقش مادر بودنغرق شدم که خودم رو گم کردم...
این روزها وقتی کارها و رفتارهات رو نگاه میکنم میبینم یواش یواش شیطنتهات داره معنی دار میشه (گاهی هم غیرقابل کنترل) بنابر گزارش شاهدان عینی رفتارها و شیطنتهای شما مثل دوران کودکی پدرت هست گاهی دلم میخواد زود بزرگ بشی و بتونم باهات درددل کنم، گاهی هم دلم نمیخواد این روزهای شیرین که جزو بهترین دوران زندگیت هست (فارغ از هر غم و غصه) تموم بشن
همچنان عاشقه کابینتهای آشپزخونهای به طوری که یکسری درهای کابینت رو با چسب پهن بستم و بقیه هم شما روزی هزار بار وسایلش رو میزی بیرون و من میزارم سرجاش خسارتهایی که تا حالا زدی: 1شیشه عسل ، 1نمکدان بلوری، 1شیشه نعناع خشک، 1پیشدستی، عینک بابایی و ... (فدای سرت عزیزم نوشتم تا بعدها با خوندنش به خودت افتخار کنی)
در مورد غذا خوردن هم هنوز زیاد رغبتی به غذاهای سفره نداری و سوپهای خودت رو بهتر میخوری. ماست خیلی دوست داری. شیر پاستوریزه هم که اصلا دوست نداری. خانم خانما شیشه نخوردنت باعث شده که من خیلی اذیت بشم ... چند روز پیش شیرموز برات درست کردم و با آوردن لیوانی که ماله دوران کودکی داداشی بوده و هزار جور شعر و شکلک خدا روشکر نصف لیوان رو با نی خوردی. تقریبا همهی میوهها رو بجز سیب دوست داری و خیلی عاشقه انگوری
شستن دست و صورت رو خوب یاد گرفتی . وقتی بهت میگم بریم دستهات رو بشورم سریع میای و دوتا دستت رو بهم دیگه میمالی. ازت میپرسم پیشی چی میگه: (میو میو) هاپو:(آپ آپ) جوجو: (جیک جیک) ببعی:(بَ بَ) (توپ) (آب) (ماس=ماست) (مو=موز) بوسیدنت هم پیشرفته شده هر وقت بخوای صدادار ما رو ببوسی بعدش میگی (بـــــوم)
از این اسباب بازیهای حباب ساز برات خریدیم که بعد از چند بار نگاه کردنبه داداشی خودت یاد گرفتی و با ذوق و شوق فراوان فوت میکنی و حباب درست میکنی.
دیگه تابستون هم داره تموم میشه و داداشی یه کم ناراحته البته این روزها مشغول کمک به پدربزرگش هست آخه ایشون فروشگاه کتاب و لوازم التحریر دارن و الان وقته توزیع کتب درسیه و سرشون شلوغه. یه روز هم من و شما و داداشی رفتیم فروشگاه آقاجون (امیدوارم همواره سلامت و پایدار باشند)
و بــــالاخره
ششمین مروارید هم در دهان مبارک نمایان شد
بقیــــه ی تصاویــــر در ادامــــه مطلـــب
عروسک مامان زهرا نازنازی هدیه ای که در اولین جشن تولدم بعد از شروع زندگی مشترک از همسرم گرفتم و خیلی دوستش دارم. چند روز پیش آوردم تا دخترم باهاش بازی کنه و ببینتش.
این عروسک کوچولو که در جعبه ای شبیه قوطی کبریت هست هم ماله کلاس چهارم دبستانم هست که اینم خیلی دوستش دارم